بخش دوم روانشناسی شخصیت فروید
مکانیزمهای دفاعی
همه اضطرابهای گفته شده خبر میدهند که یک خطر قریبالوقوع و تهدیدی برای خود پیش روست. در این حالت باید راهکاری برای بیاثر کردن یا اجتناب از آنها در نظر گرفته شود. این راهکارها مکانیزمهای دفاعی هستند که در نظریه فروید دسته بندی شده و هرکدام تعریف مشخصی دارند.
سرکوبی
فردی را در نظر بگیرید که همسر خود را از دست داده و به اضطراب بسیاری بر او وارد شده است. این فرد برای رهایی از اضطراب به صورت غیرعمد، وجود همسرش و تمام خاطرات مربوط به او را از هوشیار خود پاک میکند تا دیگر درکی از این غم نداشته باشد. این مکانیزم دفاعی «سرکوبی» نام دارد که انتقال غیرارادی چیزی از آگاهی هوشیار است.
نوعی فراموشی که باعث میشود عامل اضطراب شما از هوشیارتان پاک شود. این مکانیزم از اساسیترین مکانیزمهای دفاعی است که اصولا تا هنگامی که آن خاطره، عملکرد یا هر چیز دیگر در سطح خطرناک قرار نگرفته باشد، دسترسی به آن و حلوفصل اضطراب غیر ممکن است، چراکه فرد عملا آن را نفی کرده و وجودش را انکار میکند.
انکار
والدینی که فرزند خود را از دست دادهاند، اما اتاق و وسایل او را به خیال اینکه روزی باز میگردد، دستنخورده باقی گذاشتهاند، از مکانیزم دفاعی انکار استفاده میکنند. مکانیزم انکار وجود تهدید بیرونی یا رویدادی آسیبزا را نفی میکند. نکته قابلتوجه این است که تفاوت بین سرکوبی و نفی در این است که در مکانیزم سرکوبی فراموشی عملکرد اصلی است و در انکار نفی کردن.
واکنش وارونه
فردی که به وسیله تکانههای شدید پرخاشگرانه آشفته شده و در عوض رفتاری بیش از حد مهربان و دلواپسانه را با اطرافیانش در پیش گرفته، از مکانیزم دفاعی واکنش وارونه استفاده کرده است. این مکانیزم به او کمک میکند بتواند اضطرابی که در اثر تکانههای پرخاشگرانه به وی وارد شده را حل کند. واکنش وارونه در اصل نوعی دفاع علیه تکانه ناراحتکننده با نشان دادن فعال تکانه مخالف است.
فرافکنی
دیگران همیشه دعوا را شروع میکنند یا من از او متنفر نیستم بلکه او از من متنفر است…اینها نمونههای بارزی از رایجترین مکانیزمهای دفاعی یعنی فرافکنی است. فرد برای دفاع علیه تکانههای ناراحتکننده و جلوگیری از اضطراب، آنها را به دیگران نسبت میدهد.
واپسروی
وقتی به فردی بیش از حد فشار روانی وارد میشود، او رفتارهایی بچگانه از خود نشان داده یا دچار وابستگی به یک شی خاص که در دوران امنتر زندگی داشته، میشود. در این حالت او از مکانیزم دفاعی واپسروی استفاده کرده است. در واپس روی فرد به دوره پیشین زندگی خود که خوشایندتر و بدون ناکامی و اضطراب بوده، برگشت میزند که معمولا یکی از مراحل روانی جنسی رشد کودک است. این برگشت شامل رفتاری میشود که مخصوص دوره امن زندگیاش بوده است مانند وابستگی. فرد با انتخاب یک شی یا یک رفتار خاص مخصوص آن دوره و وابستگی بیش از حد به آن خود را در دوران بدون اضطراب تصور میکند.
دلیلتراشی
این کار از اول هم به درد نمیخورد، در هر صورت من در آن زیاد دوام نمی آوردم…وقتی فردی این دلیل را بعد اخراج از محل کار خود عنوان میکند، از مکانیزم دفاعی دلیلتراشی استفاده کرده است. در دلیلتراشی فرد برای اینکه رفتارش منطقیتر و مقبولتر به نظر برسد، برای آن دلیلی غیرواقعی میآورد و به صورت دیگری آن را تعبیر میکند. در این حالت فرد برای فکر یا عملی که او را تهدید میکند، دلیل آورده و خود را با توجیه منطقی موجه جلو میدهد.
جابهجایی
کارمند شرکتی که مدیرش رفتار مناسبی با او ندارد، ولی از طرفی برای ابراز این بیزاری راهی ندارد، احساس خود را بر سر فرد دیگری خالی میکند. در این حالت او از مکانیزم دفاعی جابهجایی استفاده کرده است. در مکانیزم جابهجایی فرد در صورت عدمدسترسی به تکانهای که نهاد را تحتتاثیر قرار داده، آن تکانه را با چیز دیگری جابهجا میکند. نکته مهم این است که به دلیل عدم دسترسی به موضوع اصلی، موضوعی که تهدیدکننده نیست، جایگزین آن میشود. این جایگزینی باعث کاهش دائمی تنش نخواهد شد و راهحلی موقتی است. گاهی این جابهجایی شامل احساس یا رفتار هم میشود. مثل فردی که بسیار ناراحت است و توانایی بروز ناراحتی را ندارد. این غم در وی به خشم یا هیجانات منفی دیگر تبدیل میشود.
والایش
فردی پس از فقدان به وجود آمده به جای سوگواری و طی مراحل افسردگی، این اضطراب را به کانالی موردپسند انتقال داده و وارد فعالیتهای خیرخواهانه و… میشود و این اقدامات بیش از هرکار دیگری وی را آرام میکند. این فرد از مکانیزم دفاعی والایش استفاده کرده است. اگر در مکانیزم دفاعی جابهجایی، تغییر به وجود آمده به سمت مثبت باشد، مکانیزم دفاعی والایش اتفاق میافتد. گاهی نهاد برای دفاع در برابر اضطراب، همان جابهجایی را در پیش میگیرد، اما انرژی غریزی را به مجاری دیگر که موردقبول و تحسین جامعه است، سوق میدهد. در این حالت او مکانیزم دفاعی والایش را انتخاب کرده است.
انکارهای ناهوشیار و تحریف واقعیت
تمام مکانیزمهای دفاعی راهی برای در اصطلاح گولزدن خودتان است تا فشار روانی ناشی از اضطرابهای به وجود آمده را به نحوی حلوفصل کنید. نکته قابل ذکر این است که خودتان از این دفاعها آگاه نیستید و آنها عمدتا در ناهوشیار شما اتفاق میافتند. جالب است بدانید در صورت آگاهی از آنها این دفاعها دیگر چندان موثر نیستند.
اگر این دفاعها به خوبی عمل کنند، موارد تهدیدکننده یا ناراحتکننده را از آگاهی هوشیار ما دور نگه میدارند. گاهی مکانیزمهای دفاعی شکسته شده و دیگر نمیتوانند از ما دفاع کنند. بنابراین واقعیت درونی ما آشکار میشود. این عملکردی است که یک روانکاو با آن میتواند به مراحل درمان بپردازد. آوردن دفاعها به سطح هوشیار، شکستن آنها، دسترسی به مرکز اصلی اضطراب و استرس و درمان آن!
در این برهه فرد با از دست دادن مکانیزمهای دفاعی خود غرق در اضطرابی کوبنده میشود و احساس اندوه و بیاثری دارد. تا زمانی که اضطراب به صورت اساسی حل نشود یا دفاعها دوباره شروع به کار نکنند، این روند ادامه دارد. بنابراین دفاعها گاهی برای سلامت روانی و دوری از اضطرابهای غیرقابل درمان ضروری هستند. مگر اینکه دفاعها آزاردهنده و بدون اثر و مناسب باشند.
مراحل رشد
بر اساس نظریه فروید همه ما با تکانه نهاد به صورت یکسان هدایت میشویم، اما ماهیت خود و فراخود عمومیت نداشته و در هر فرد متفاوت است. این ساختارها وظایف یکسانی دارند، اما بسته به شخصیت هر فرد، عملکرد متفاوتی پیدا میکنند. تفاوت ساختار به علت روابط منحصربهفردی است که در کودکی با افراد و اشیای مختلف تجربه میشود و شخصیت فرد را شکل میدهد. ساختارهای ایجادکننده تفاوت عمدتا از تعامل والد فرزند شکل میگیرد.
کودک سعی میکند به خواستههای نهاد جامهعمل بپوشاند و والدین بهعنوان نمایندگان جامعه، میکوشند درخواستهای واقعیت و اخلاقیات را به او تحمیل کنند. این تجربیات به قدری مهم است که از نظر فروید شخصیت بزرگسالی در پنج یا شش سالگی به طور جدی شکل گرفته و متبلور میشود.
نیروی روانی
هر فردی نیروی روانی ثابتی دارد که در تمام مراحل رشد همراه اوست. در فرد سالم این نیروی روانی در هر مرحله انرژی معقولی را صرف میکند و از آن مرحله به خوبی میگذرد، اما گاهی فرد به هر دلیلی نمیتواند یا مایل نیست از یک مرحله، به مرحله بعدی برود. عواملی مثل تعارضهای حل نشده در هر مرحله، یا نیازهای حل نشده به صورت کامل، یا نیاز های بیش از حد ارضا شده توسط والدین آسانگیر از این دلایل هستند. در این صورت کودک نمیتواند در مراحل رشد روانی خود پیشروی داشته باشد. در نتیجه در آن مرحله به خصوص تثبیت میشود و بخشی از انرژی روانی خود÷ را در آن مرحله باقی گذاشته و از دست میدهد. در این حالت نیروی کمی برای مراحل بعدی باقی میماند. این توضیحی برای برخی رفتارهای خاص افراد است که در هر مرحله برای آنها مثالهایی می آوریم.
تولد تا 2 سالگی (مرحله دهانی):
در این مرحله نیروی روانی در ناحیه دهان متمرکز است و کودک از مکیدن لذت میبرد. این مرحله نهاد، حاکم مطلق است. دو شیوه اصلی رفتار در این مرحله بروز پیدا میکند: جذب دهانی یا فرو دادن، و پرخاشگری دهانی یا گاز گرفتن.
تثبیت هنگامی رخ میدهد که هر یک از این رفتارها بیشتر یا کمتر از حد معمول انجام شود و کودک انرژی روانی زیادی را در این مرحله صرف کند. برای بزرگسالانی که در رفتار جذب دهانی تثبیت شدهاند، مثالهای متعددی وجودی دارد. از رفتارهای ناشی از فعالیتهای دهانی بیشازحد مثل خوردن، جویدن، صحبت کردن، سیگار کشیدن و… لذت میبرند. در نتیجه بیش از اندازه سادهلوح، سطحینگر، دارای رفتارهای کودکانه و زودباور هستند. آنها زود به دیگران اعتماد میکنند و برچسب تیپ شخصیتی منفعل به آنها زده میشود.
رفتار پرخاشگر دهانی دومین رفتار در این مرحله است که هنگام بیرون زدن دردناک دندانها روی میدهد. افرادی که در این سطح تثبیت میشوند، مستعد بدبینی، خصومت و پرخاشگری هستند. اهل جر و بحث بوده و اظهارات نیشداری دارند. رفتار این افراد گزنده و بی رحمانه است. آنها حسود هستند و به بهرهکشی و تسلط بر دیگران علاقه دارند.
2 تا 3 سالگی (مرحله مقعدی):
تا قبل دو سالگی همه چیز تا حدودی بر وفق مراد کودک است. اولین تجربه او برای گوش به فرمان دیگری بودن و مقابله با سلطهگری نهاد به صورت جدی یا آموزش استفاده از توالت در این سن شروع میشود. چراکه کودک باید لذت دفع را به تعویق انداخته و در اصل تا زمان و مکان معینی صبر کند. از نظر فروید این اولین بار است که ارضای تکانهای نهاد با مانع روبهرو میشود. اگر کودک در یادگیری این مرحله مشکل داشته باشد یا موردتایید والدین قرار نگیرد، امکان دارد دچار شخصیت پرخاشگر مقعدی شود. این شخصیت مبنای شکلگیری رفتارهای خصومتآمیز و سادیسمیک در بزرگسالی است. ازجمله ستمگری، ویرانگری، قشقرق، بینظمی، درنظر گرفتن دیگران و روابط به صورت اشیایی که باید تحتتملک آنها باشد و…
رفتار رایج دیگر در این مرحله نگهدارنده مقعدی است. این رفتار باعث میشود کودک روش تازهای برای به بازی گرفتن والدین و جلبتوجه آنها از طریق نگه داشتن بیشازحد خود کشف کند. چنین افرادی لجوج و خسیس هستند، احتکار میکنند و نسبت به چیزی که ذخیره کردهاند، احساس امنیت دارند. گاهی هم به طور وسواسی تمیز و بیشازحد با وجدان و وظیفه شناس میشوند.
4 یا 5 سالگی (مرحله آلتی):
در این سن تمرکز از مقعد به اندامهای تناسلی جابهجا میشود. بار دیگر کودک با مبارزهای بین تکانه نهاد و درخواستهای جامعه که در انتظارات والدین انعکاس یافته، روبهرو میشود. کنجکاویهای جنسی و خیالپردازیها از نمودهای این مرحله هستند. در این مرحله واقعیت و اخلاقیات با نهاد شرور دستبهگریبان میشوند. این مرحله و تعارضات آن برای تبیین واکنش در بزرگسالی و نگرش نسبت به جنس مخالف اهمیت زیادی دارد. افرادی که شخصیت آلتی دارند، دچار خودشیفتگی نیرومند هستند، پیوسته برای جلبتوجه دیگران به ویژه جنس مخالف تلاش میکنند و در برقرار کردن روابط پخته مشکل دارند.
آنها به تعریف و تمجید مدام نیاز دارند و تا زمانی که موردتایید قرار بگیرند خوب عمل میکنند. در غیر این صورت احساس بیکفایتی و حقارت دارند. مردهایی که جسور، گستاخ، مغرور و از خود مطمئن هستند و مردانگی خود را از طریق پیروزیهای جنسی مکرر ابراز میکنند یا زنانی که در زنانگی خود اغراق کرده و از استعدادها و جذابیتهایشان برای مغلوب کردن مردان و چیرگی بر آنان استفاده میکنند، نمونههای بارزی از افرادی هستند که در این دوران تثبیت شدهاند.
دوره نهفتگی:
شخصیت اصلی هر فرد از نظر فروید در 5 سال اول زندگی و بعد گذر از مراحل مختلف شکل می گیرد. در ادامه 5 یا 6 سال بعدی را فرد و والدین در آرامش به سر میبرند و کودک موقتا به فعالیتهای تحصیلی، سرگرمیها، ورزش و برقراری روابط با دیگران مشغول است. کودکان فرصت بیرون رفتن از دایره خانواده را پیدا کرده و به کسب علاقه اجتماعی و مقبولیت بین دیگران رو می آورند. آنها دنبال رسیدن به موفقیت و جلبتوجه در مدرسه، بین دوستان، اطرافیان و والدین هستند.
مرحله تناسلی:
آخرین مرحله رشد با بلوغ جنسی همراه است و بدن از لحاظ فیزیولوژیکی جا میافتد. اگر مشکل خاصی در مراحل قبلی پیش نیامده باشد، همه چیز عادی پیش میرود. قدرت «خود» به حدی رسیده که فرد نوجوان میتواند به خوبی نهاد را کنترل کرده و میزان تنشها و تعارضات میان نهاد سرکش و واقعیت جامعه را به حداقل برساند.
اینها مراحل رشد روانی در نظریه فروید هستند که در بیشتر مواقع افراد میتوانند این مراحل را بدون مشکل خاصی طی کرده و شخصیت بزرگسالی تا حدودی کامل شکل بگیرد. گاهی هم پیش میآید فرد مقداری از انرژی روانی خود را در یک یا چند مرحله به تناسب موقعیت از دست داده و در آن مراحل تثبیت میشود. بنابراین خصوصیات رفتاری مختص هر دوران را در بزرگسالی از خود بروز دهد. شاید شما هم طی مطالعه این مطلب به این نتیجه رسیده باشید هریک از این مراحل تا چه اندازه بر شخصیت شما تاثیر گذاشته است؟ یا در اطرافیانتان افرادی باشند که بتوانید رفتار آنها را به این دوران تعمیم دهید.
ارزیابی
در نظریه فروید دو روش اصلی برای دستیابی به ناهوشیار و ارزیابی و رفع عوامل اضطرابزا وجود دارد:
تداعی آزاد:
در این روش که فروید از آن برای تخلیه هیجانی استفاده میکرد، فرد ترغیب میشد در حالت آرامش بماند و هرچه به ذهنش میرسد بدون معطلی و بیتامل بیان کند.
تحلیل رویا:
از دیدگاه فروید رویا دو جنبه دارد، محتوای آشکار و محتوای نهفته. محتوای آشکار مربوط به نمادها و نشانههایی است که معنای یکسان و ثابتی در همه رویاها دارد و محتوای پنهان محتوایی است که برای هر فرد معنی به خصوصی دارد و با توجه به روانکاوی او تعبیر و تفسیر میشود.
پله آخر
اگر در نظریه فروید دقت کرده باشید متوجه میشوید اگر فردی دوران کودکی بدون تنش و سالمی را بگذراند، میتواند به شخصیتی ایدهآل برسد. روانشناسان بسیاری بر این نظریه ایراد گرفته یا آن را تایید کردهاند. نظریه فروید هرچه باشد پایه و اساس خیلی از نظریهها و راهنمای با ارزشی برای نظریهپردازان دیگر بوده است. اگر شما هم با خواندن این مطلب توانستید تا حدودی نسبت به شخصیت خود شناخت پیدا کنید یا به زوایای پنهانی از رفتارتان دسترسی پیدا کردهاید، نظرتان را درباره این موارد با ما در ردپا به اشتراک بگذارید.